برای به دست آوردن هر شغل یا سمت دولتی باید یکسری مراحل طی شود که یکی از مهمترین این مراحل مصاحبه هایی هست که انجام میشود. برای سربازمعلم شدن دو مصاحبه پیش روی ما بود. اولین مصاحبه که در این مطلب در مورد آن صحبت میکنم، مصاحبه تخصصی بود.
با من همراه باشید تا از لحظهی دعوت تا اعلام نتایج مصاحبهی سربازمعلم شدن خودم را برایتان بازگو کنم.
بروزرسانی: این مطلب در تاریخ 17 مرداد 1401 بروزرسانی شد و قبل از آن حدود 2500 بازدید داشت.
دعوت به مصاحبهی سربازمعلم
حدود دو هفته بعد از تحویل مدارک به امور اداری اداره آموزش و پرورش کاشان، طی پیامکی از ما دعوت شد تا مجدداً به سامانه سرباز اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان مراجعه کنیم و از زمان و مکان انجام مصاحبه اطلاع پیدا کنیم.
در این سامانه، برای هر شهرستان و منطقهای از آموزش و پرورش روز و ساعتی تعیین شده بود تا به یکی از مراکز آموزش و پرورش در اصفهان مراجعه کنیم، تا مصاحبهی تخصصی انجام شود.
از زمان دعوت تا نشستن پشت میز مصاحبه، حدس و گمانهای زیادی از طرف بچههایی که ثبت نام کرده بودند، انجام میشد که به بعضی از آنها در زیر اشاره میکنم.
- سال قبل کلاً 10 نفر قبول شدند: این برای ماهایی که حدود 50 نفر بودیم، استرسزا بود.
- سوالای دینی و سیاسی میپرسند: من هم نشستم و کلی از سوالات عقیدتی سیاسی رو خوندم.
- میگن باید درس هم بدیم: خب اگه درس ندیم چیکار کنیم؟
- و…
نشستن پشت میز مصاحبهی سربازمعلم
بالاخره بعد از اینکه سر ساعت به محل مصاحبه رسیدیم و اسامی را به ترتیب ورود ثبت کردیم، نوبت به من رسید. وارد اتاق شدم و با سه نفر( 2 نفر آقا و 1 نفر خانم) که همگی معلم بودند و از شانس من خوش اخلاق، مواجه شدم. سلام کردم و نشستم.
اگر موافق باشید، از اینجا به بعد را به صورت مکالمهای مینویسم تا درک آن راحتتر باشد. البته شاید قسمتی از مکالمه را فراموش کرده باشم، اما قسمت های مهم و جالب که قطعا به کار شما میآید را فراموش نکردهام.
آقای شماره 1: خب؛ هدف شما از معلم شدن چیه؟
من: 2 تا دلیل داشتم. اول اینکه همیشه یاد دادن چیزی که یاد گرفتم رو دوست داشتم و دوم اینکه وقتی رفتم خواستگاری، پدرخانم ازم پرسید خب سربازی چی میشه؟ گفتم سربازمعلم میشم.
همگی خندیدند!
آقای شماره 2 ( با خنده): شروط ضمن عقد رو که سربازمعلمی قرار ندادی؟
من ( باخنده): نه خیالتون راحت! شما با خیال راحت کارتون رو انجام بدید. کار از کار گذشته دیگه! سربازمعلم هم نشم، مشکلی پیش نمیاد، ولی اگه بشم، عالی میشه.
آقای شماره 1: اگه بخوای درس بدی، دوست داری توی چه مقطعی باشه؟
من: قطعا هنرستان!
آقای شماره 2: چرا؟
من: چون خودم هنرستانی بودم و حس میکنم بهتر میتونم با هنرستانیها ارتباط برقرار کنم. بعدشم اونا سنشون به من نزدیکتره، حس میکنم بهتر حرف همدیگه رو بفهمیم.
آقای شماره 1: خب اگه نشد چی؟ مجبور شدی به بچه های ابتدایی درس بدی، چی؟
من: هیچی؛ بهشون درس میدم.
خیلی از بچهها قبل از مصاحبه میگفتن که اگر ازتون پرسیدند که کجا میخوای درس بدی؟ بگید ابتدایی! اگر نه ردتون میکنن.
آقای شماره 2: حالا فرض کنیم میخوای به هنرستانیها درس بدی. چی راحتتری درس بدی؟
من: برنامه نویسی
آقای شماره 1: یعنی برنامه نویسی رو حرفهای بلدی؟
من: نه! در حدی که بچههای هنرستانی نیاز دارن بلدم.
به دست گرفتن ماژیک و شروع به آموزش
ماژیک رو دستم دادند و گفتند برو پای تخته و به ما درس بده. ولی من شاگردام رو جدی نگرفتم و ماژیک رو گرفتم و رفتم پای تخته و شروع کردم به درس دادن و همین که شروع کردم به نوشتن…
آقای شماره 2: میشه در رو ببندی و صندلی رو پشتش بذاری؟
من: بله
در رو بستم و صندلی رو پشتش گذاشتم و…
آقای شماره 1: ما شاگردات هستیم ها
من: عه؟ اگه زودتر میدونستم که شاگردام هستین که نمیبستم.
آقای شماره 2: چرا؟ یه در بستن، انقد سخته؟
من: نه؛ سخت نیست ولی شاگردم پرو میشه.
من: اگه ببینم بچه خوبیه و پرو نمیشه میبندم، ولی اگه ببینم یه در بستن بعدا دردسر میشه، نمیبندم و بهش میگم پاشو، پاشو خودت ببند.
آقای شماره 2: درس دادن رو ادامه بده.
پای تخته رفتم و یه سری کد نوشتم که قطعاً اشتباه بود.
آقای شماره 1: اینا رو من الان توی کامپیوتر بنویسم، درست کار میکنه؟
من: آره!
آقای شماره 1: مطمئنی؟
من: آره! البته یه سری کد، سیستم به اول و آخرش اضافه میکنه
آقای شماره 1: بفرمایید بشینید.
آقای شماره 2: اگه یه دانشآموز سوال بپرسه و بلد نباشی چی میگی؟
من: من معمولا چیزی رو بلد نباشم، میگم بلد نیستم. به اونم میگم بلد نیستم! جلسهی بعد بهت میگم.
آقای شماره 2: اینطوری که دستت میندازن.
من: اینطوری اعتماد طرف مقابلم بالا میره.
آقای شماره 2: از منِ معلم داشته باش که دستت میندازن.
الان میپرسید که خانومه اون وسط چی میگفت؟ باید بگم که فقط میخندید، ولی یه جایی کتاب چهارم دبستان رو باز کرد و…
خانم: از روی این صفحه بخون
من خوندم
خانم: منظورش چیه؟
من توضیح دادم ولی انگار یه خورده حرف هم دیگه رو نمیفهمدیم ولی هرچی بود تموم شد.
نکاتی برای قبولی در مصاحبه تخصصی سربازمعلم
من به هر نحوی بود قبول شدم اما لازم میدونم یکسری نکات رو برای شما بازگوکنم.
- به هیچ وجه نترسید: اگر بترسید و استرس داشته باشید، قطعا قبول نمیشوید. حتی اگر بهترین معدل و بالاترین اطلاعات رو داشته باشید.
- یک درس مشخص داشته باشید: اگر من نمیگفتم که میخواهم برنامهنویسی درس بدهم، قطعاً باید ریاضی و فارسی و… درس میدادم و گیج میشدم.
- به شایعات گوش ندهید: هرکسی یک چیزی را شنیده است و چندتا هم به آن اضافه میکند و میگوید. همین که گفته بودند، سوالات دینی میپرسند باعث شده بود که من هیچ آمادگی برای تدریس نداشته باشم. البته همان بهتر که آمادگی نداشتم که اگر میداشتم، سوتی بدی میدادم.
- صداقت داشته باشید: فراموش نکنید که اونایی که با شما مصاحبه میکنند، سالهاست معلم هستند و به راحتی درست یا غلط گفتن شما را متوجه میشوند.
سخن آخر
امیدوارم این مصاحبهی تخصصی سربازمعلم شدن من مورد توجه شما قرار گرفته باشد و توانسته باشم کمکی هرچند کوچک به شما کرده باشم. اگر نمیدانید که چه پروسهای را باید طی کنید تا سربازمعلم شوید، پیشنهاد میکنم مطلب چطور من سربازمعلم شدم را بخوانید و اگر هم دوست دارید بدانید در مصاحبهی عقیدتی سیاسی من چه گذشت، منتظر باشید تا در این باره هم برایتان بنویسم.
از دوستان سربازمعلم میخواهم که اگر از مصاحبهی تخصصی نکتهای یا خاطرهای دارند، در قسمت نظرات با دیگران به اشتراک بگذارند. قطعاً همین نکته های کوچک، راهگشای آنها خواهد بود.
نظرات قبلی
امیر در 23 فروردین 1399 نوشته بود: جالب بود مخصوصا اینکه تبدیل به مکالمه شده بود.